میشل)

بررسی و دانلود فایل مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده

بررسی و دانلود فایل مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده

مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر , راتر , میشل),مقاله نظریه های رفتاری شخصیت اسکینر ,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت میشل,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت راتر,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر , راتر , میشل) ترجمه شده

دانلود فایل

فایل مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده – به روز شده

فایل مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده – به روز شده

مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده
فهرست مطالب:
نظریه اسکینر
رفتارگرایی علمی
ارگانیزم انسان
اسکینر معتقد بود رفتار انسان و شخصیت انسان محصول سه وابستگی است:
 1. تاریخچه تقویت فرد،
2. انتخاب طبیعی،
و 3. رسوم فرهنگی.
حالت های درونی
کنترل رفتار انسان
کنترل اجتماعی
کنترل شخصی
نظریه های یادگیری شناختی-اجتماعی جولین راتر و والتر میشل
نظریه یادگیری اجتماعی راتر
پیش بینی رفتار
فرمول پیش بینی اساسی راتر
سیستم شخصیت شناختی-عاطفی میشل
تناقض ثبات
تعامل شخص – موقعیت
امضای رفتاری شخصیت 
واحدهای شناختی – عاطفی
منابع

نظریه اسکینر
در سال‌های نخستین قرن بیستم که فروید، یونگ، آدلر و سایر نظریه پردازان روان پویشی در مورد ماهیت شخصیت انسان با اتکا به روش بالینی نظریه پردازی کردند، رویکرد تازه‌ای به نام رفتارگرایی از تحقیقات از تحقیقات ازمایشگاهی روی حیوانات و انسان‌ها پدیدار شد.
دو تن از پیشگامان رفتارگرایی ثرندایک و واتسون بودند، اما فردی که غالبا با موضع رفتارگرا تداعی شده، بی اف اسکینر است که تحلیل رفتاری او جدایی آشکاری از نظریه‌های بسیار گمانه‌ای روان پویشی است. با اینکه او معتقد بود که روانشناسی به عنوان علم طبیعی باید بر پدیده‌های قابل مشاهده تمرکز کند، مدعی نبود که رفتار قابل مشاهده به رویدادهای بیرونی محدود می¬شود. در عوض او رفتارهای شخصی مثل تفکر، یادآوری و پیش بینی کردن را در حیطه رفتار قابل مشاهده گنجانید.
طرفداری قاطع اسکینر از رفتار قابل مشاهده نام رفتارگرایی رادیکال را به رویکرد او داد، آیینی که از هر گونه ساختارهای فرضی مثل خود (ایگو)، صفات، سایق ها، نیازها، گرسنگی و از این قبیل دوری می‌کند.
او به عنوان یک جبرگرا عقیده اختیار یا اراده آزاد را رد کرد. رفتار انسان از عمل ارادی ناشی نمی‌شود، بلکه مانند هر پدیده قابل مشاهده دیگری، به صورت قانونمند تعیین می‌شود و می‌توان آن را به صورت علمی بررسی کرد.
اسکینر به عنوان محیط گرا معتقد بود روانشناسی باید رفتار را بر پایه محرک‌های محیطی تبیین نماید. او می‌دانست که عوامل ژنتیکی مهم هستند، اما تاکید داشت که چون آن‌ها هنگام لقاح تثبیت شده هستند، به کنترل رفتار کمکی نمی‌کنند. تاریخچه ارگانیزم، نه آناتومی، مفیدترین اطلاعات را برای پیش بینی و کنترل کردن رفتار تامین می‌کند.
اسکینر با سایر نظریه‌پردازان شخصیت از این لحاظ که وجود یک جوهر مستقل به نام شخصیت را انکار می‌کرد و علل رفتار را در بیرون از جاندار جستجو می‌کرد، تفاوت دارد. هم¬چنین او تحقیقات خود را بر روشی کاملا عینی، علمی و آزمایشگاهی مبتنی ساخت. اسکینر همچنین اعتقاد داشت که نه فرایندهای ذهنی و نه فرایندهای فیزیولوژیکی به طور آشکار قابل مشاهده نیستند و هیچ ارتباطی به علم ندارند و روان‌شناسی باید محدود به مطالعه رفتارهای آشکار فرد شود.

رفتارگرایی علمی
اسکینر مانند ثرندایک و واتسون تاکید داشت که رفتار انسان را باید به صورت علمی بررسی کرد. رفتارگرایی علمی او بر این عقیده استوار است که رفتار را باید بدون مراجعه به نیازها، غرایز، یا انگیزه‌ها بررسی کرد. نسبت دادن انگیزش به رفتار انسان مانند نسبت دادن اراده آزاد به پدیده‌های طبیعی است. باد به این علت نمی‌وزد که می‌خواهد آسیاب بادی را بچرخاند، و تخته سنگ‌ها به این علت رو به پایین سرازیر نمی‌شوند که از احساس جاذبه برخوردارند. دانشمندان به راحتی می‌توانند این عقیده را قبول کنند که رفتار باد، تخته سنگ‌ها و حتی پرندگان را می‌توان بدون مراجعه به انگیزه درونی بررسی کرد، اما اغلب نظریه¬پردازان شخصیت فرض می‌کنند که انسان‌ها توسط سایق های درونی برانگیخته می‌شوند، و شناختن این سایق ها ضروری هستند.
اسکینر با این عقیده مخالف بود. چرا باید عملکرد ذهنی درونی فرضی را مسلم بدانیم؟ افراد به علت اینکه گرسنه هستند، غذا نمی‌خورند. گرسنگی حالتی درونی است که مستقیما قابل مشاهده نیست. اگر روانشناسان بخواهند احتمال خوردن غذا را در یک نفر افزایش دهند، باید ابتدا متغیرهای مرتبط با خوردن را مشاهده کنند. اگر محرومیت از غذا احتمال خوردن را بیشتر کند، در این صورت آن‌ها می‌تواند فرد را از غذا محروم کنند تا رفتار خوردن بعدی را بهتر پیش بینی و کنترل نمایند. محرومیت و خوردن رویدادهای مادی هستند که به وضوح قابل مشاهده‌اند و بنابراین، در حیطه علم قرار دارند. دانشمندانی که می¬گویند افراد به این دلیل غذا می‌خورند که گرسنه هستند، بین واقعیت مادی محرومیت و واقعیت مادی خوردن، حالت ذهنی غیرضروری و غیرقابل مشاهده‌ای را فرض می‌کنند. این فرض این موضوع را تیره می کند و روانشناسی را به حیطه فلسفه که به کیهان شناسی یا پرداختن به علیت معروف است، تنزل می‌دهد. اسکینر تاکید داشت برای اینکه روانشناسی علمی باشد، باید از عوامل ذهنی درونی دوری کند و خودش را به رویدادهای مادی قابل مشاهده محدود نماید.
با اینکه اسکینر معتقد بود حالت‌های درونی از حیطه علم خارج هستند، اما وجود آن‌ها را انکار نکرد. حالت‌هایی نظیر گرسنگی، هیجان‌ها، ارزش‌ها، اعتماد به نفس، نیازهای پرخاشگرانه، عقاید مذهبی و عداوت وجود دارند، اما توجیهاتی برای رفتار نیستند. استفاده از این حالت‌ها به عنوان توجیه، نه تنها بی فایده است، بلکه پیشرفت رفتارگرایی علمی را محدود نیز می‌کند. علوم دیگر به این دلیل پیشرفت‌های بیشتری کرده‌اند که مدت مدیدی است نسبت دادن انگیزه‌ها، نیازها یا نیروی اراده را به حرکت (رفتار) ارگانیزم های جاندار و اشیای بی جان، کنار گذاشته‌اند. رفتارگرایی علمی اسکینر از راهنمایی آن‌ها پیروی می‌کند.
رفتارگرایی علمی، تعبیر رفتار، اما نه توجیه علت‌های آن را جایز می شمارد. تعبیر به دانشمند امکان می‌دهد شرایط ساده یادگیری را به شرایط یادگیری پیچیده‌تر تعمیم دهد. برای مثال، اسکینر تحقیقات حیوانی را به کودکان و بعد به بزرگسالان تعمیم داد. هر علمی از جمله علم رفتار انسان، با اصول ساده شروع می‌شود و سرانجام اصول کلی‌تری را به وجود می اورد که امکان تعبیر کردن اصول پیچیده‌تر را میسر می‌سازد. اسکینر اصولی را که از تحقیقات آزمایشگاهی به دست آمده بودند برای تعبیر کردن انسان‌ها به کار برد، اما تاکید کرد این تعبیر را نباید با این توجیه اشتباه کرد که چرا افراد به این صورت رفتار می‌کنند.
اسکینر دو نوع شرطی¬سازی را مشخص کرد: کلاسیک و کنشگر. در رابطه با شرطی¬سازی کلاسیک (که اسکینر آن را شرطی¬سازی پاسخگر نامید)، محرک خاص و مشخصی، پاسخی را در ارگانیزم فرامی‌خواند. در رابطه با شرطی¬سازی کنشگر (که شرطی¬سازی اسکینری هم خوانده می‌شود)، رفتار در صورتی به احتمال زیاد دوباره روی می‌دهد که بلافاصله تقویت شده باشد. یکی از تفاوت‌های شرطی¬سازی کلاسیک و شرطی¬سازی کنشگر این است که در شرطی¬سازی کلاسیک، رفتار از ارگانیزم فراخوانده می‌شود، درحالی¬که در شرطی سازی کنشگر، رفتار صادر می‌شود. پاسخ فراخوانده، از ارگانیزم بیرون کشیده می‌شود، در حالی که پاسخ صادر شده صرفا ظاهر می‌شود. چون پاسخ‌ها درون ارگانیزم وجود ندارد و از این رو نمی‌توانند بیرون کشیده شوند، اسکینر اصطلاح صادر شده را ترجیح داد. پاسخ‌های صادر شده از قبل درون ارگانیزم وجود ندارند، آن‌ها صرفا به دلیل تاریخچه تقویت فردی ارگانیزم یا تاریخچه تکاملی گونه، نمایان می‌شوند.

مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر , راتر , میشل),مقاله نظریه های رفتاری شخصیت اسکینر ,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت میشل,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت راتر,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر , راتر , میشل) ترجمه شده

 

دانلود مستقیم فایل

مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده – فایل جدید

مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر , راتر , میشل),مقاله نظریه های رفتاری شخصیت اسکینر ,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت میشل,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت راتر,مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر , راتر , میشل) ترجمه شده

مقاله نظریه های رفتاری شخصیت (اسکینر – راتر – میشل) ترجمه شده
فهرست مطالب:
نظریه اسکینر
رفتارگرایی علمی
ارگانیزم انسان
اسکینر معتقد بود رفتار انسان و شخصیت انسان محصول سه وابستگی است:
 1. تاریخچه تقویت فرد،
2. انتخاب طبیعی،
و 3. رسوم فرهنگی.
حالت های درونی
کنترل رفتار انسان
کنترل اجتماعی
کنترل شخصی
نظریه های یادگیری شناختی-اجتماعی جولین راتر و والتر میشل
نظریه یادگیری اجتماعی راتر
پیش بینی رفتار
فرمول پیش بینی اساسی راتر
سیستم شخصیت شناختی-عاطفی میشل
تناقض ثبات
تعامل شخص – موقعیت
امضای رفتاری شخصیت 
واحدهای شناختی – عاطفی
منابع

نظریه اسکینر
در سال‌های نخستین قرن بیستم که فروید، یونگ، آدلر و سایر نظریه پردازان روان پویشی در مورد ماهیت شخصیت انسان با اتکا به روش بالینی نظریه پردازی کردند، رویکرد تازه‌ای به نام رفتارگرایی از تحقیقات از تحقیقات ازمایشگاهی روی حیوانات و انسان‌ها پدیدار شد.
دو تن از پیشگامان رفتارگرایی ثرندایک و واتسون بودند، اما فردی که غالبا با موضع رفتارگرا تداعی شده، بی اف اسکینر است که تحلیل رفتاری او جدایی آشکاری از نظریه‌های بسیار گمانه‌ای روان پویشی است. با اینکه او معتقد بود که روانشناسی به عنوان علم طبیعی باید بر پدیده‌های قابل مشاهده تمرکز کند، مدعی نبود که رفتار قابل مشاهده به رویدادهای بیرونی محدود می¬شود. در عوض او رفتارهای شخصی مثل تفکر، یادآوری و پیش بینی کردن را در حیطه رفتار قابل مشاهده گنجانید.
طرفداری قاطع اسکینر از رفتار قابل مشاهده نام رفتارگرایی رادیکال را به رویکرد او داد، آیینی که از هر گونه ساختارهای فرضی مثل خود (ایگو)، صفات، سایق ها، نیازها، گرسنگی و از این قبیل دوری می‌کند.
او به عنوان یک جبرگرا عقیده اختیار یا اراده آزاد را رد کرد. رفتار انسان از عمل ارادی ناشی نمی‌شود، بلکه مانند هر پدیده قابل مشاهده دیگری، به صورت قانونمند تعیین می‌شود و می‌توان آن را به صورت علمی بررسی کرد.
اسکینر به عنوان محیط گرا معتقد بود روانشناسی باید رفتار را بر پایه محرک‌های محیطی تبیین نماید. او می‌دانست که عوامل ژنتیکی مهم هستند، اما تاکید داشت که چون آن‌ها هنگام لقاح تثبیت شده هستند، به کنترل رفتار کمکی نمی‌کنند. تاریخچه ارگانیزم، نه آناتومی، مفیدترین اطلاعات را برای پیش بینی و کنترل کردن رفتار تامین می‌کند.
اسکینر با سایر نظریه‌پردازان شخصیت از این لحاظ که وجود یک جوهر مستقل به نام شخصیت را انکار می‌کرد و علل رفتار را در بیرون از جاندار جستجو می‌کرد، تفاوت دارد. هم¬چنین او تحقیقات خود را بر روشی کاملا عینی، علمی و آزمایشگاهی مبتنی ساخت. اسکینر همچنین اعتقاد داشت که نه فرایندهای ذهنی و نه فرایندهای فیزیولوژیکی به طور آشکار قابل مشاهده نیستند و هیچ ارتباطی به علم ندارند و روان‌شناسی باید محدود به مطالعه رفتارهای آشکار فرد شود.

رفتارگرایی علمی
اسکینر مانند ثرندایک و واتسون تاکید داشت که رفتار انسان را باید به صورت علمی بررسی کرد. رفتارگرایی علمی او بر این عقیده استوار است که رفتار را باید بدون مراجعه به نیازها، غرایز، یا انگیزه‌ها بررسی کرد. نسبت دادن انگیزش به رفتار انسان مانند نسبت دادن اراده آزاد به پدیده‌های طبیعی است. باد به این علت نمی‌وزد که می‌خواهد آسیاب بادی را بچرخاند، و تخته سنگ‌ها به این علت رو به پایین سرازیر نمی‌شوند که از احساس جاذبه برخوردارند. دانشمندان به راحتی می‌توانند این عقیده را قبول کنند که رفتار باد، تخته سنگ‌ها و حتی پرندگان را می‌توان بدون مراجعه به انگیزه درونی بررسی کرد، اما اغلب نظریه¬پردازان شخصیت فرض می‌کنند که انسان‌ها توسط سایق های درونی برانگیخته می‌شوند، و شناختن این سایق ها ضروری هستند.
اسکینر با این عقیده مخالف بود. چرا باید عملکرد ذهنی درونی فرضی را مسلم بدانیم؟ افراد به علت اینکه گرسنه هستند، غذا نمی‌خورند. گرسنگی حالتی درونی است که مستقیما قابل مشاهده نیست. اگر روانشناسان بخواهند احتمال خوردن غذا را در یک نفر افزایش دهند، باید ابتدا متغیرهای مرتبط با خوردن را مشاهده کنند. اگر محرومیت از غذا احتمال خوردن را بیشتر کند، در این صورت آن‌ها می‌تواند فرد را از غذا محروم کنند تا رفتار خوردن بعدی را بهتر پیش بینی و کنترل نمایند. محرومیت و خوردن رویدادهای مادی هستند که به وضوح قابل مشاهده‌اند و بنابراین، در حیطه علم قرار دارند. دانشمندانی که می¬گویند افراد به این دلیل غذا می‌خورند که گرسنه هستند، بین واقعیت مادی محرومیت و واقعیت مادی خوردن، حالت ذهنی غیرضروری و غیرقابل مشاهده‌ای را فرض می‌کنند. این فرض این موضوع را تیره می کند و روانشناسی را به حیطه فلسفه که به کیهان شناسی یا پرداختن به علیت معروف است، تنزل می‌دهد. اسکینر تاکید داشت برای اینکه روانشناسی علمی باشد، باید از عوامل ذهنی درونی دوری کند و خودش را به رویدادهای مادی قابل مشاهده محدود نماید.
با اینکه اسکینر معتقد بود حالت‌های درونی از حیطه علم خارج هستند، اما وجود آن‌ها را انکار نکرد. حالت‌هایی نظیر گرسنگی، هیجان‌ها، ارزش‌ها، اعتماد به نفس، نیازهای پرخاشگرانه، عقاید مذهبی و عداوت وجود دارند، اما توجیهاتی برای رفتار نیستند. استفاده از این حالت‌ها به عنوان توجیه، نه تنها بی فایده است، بلکه پیشرفت رفتارگرایی علمی را محدود نیز می‌کند. علوم دیگر به این دلیل پیشرفت‌های بیشتری کرده‌اند که مدت مدیدی است نسبت دادن انگیزه‌ها، نیازها یا نیروی اراده را به حرکت (رفتار) ارگانیزم های جاندار و اشیای بی جان، کنار گذاشته‌اند. رفتارگرایی علمی اسکینر از راهنمایی آن‌ها پیروی می‌کند.
رفتارگرایی علمی، تعبیر رفتار، اما نه توجیه علت‌های آن را جایز می شمارد. تعبیر به دانشمند امکان می‌دهد شرایط ساده یادگیری را به شرایط یادگیری پیچیده‌تر تعمیم دهد. برای مثال، اسکینر تحقیقات حیوانی را به کودکان و بعد به بزرگسالان تعمیم داد. هر علمی از جمله علم رفتار انسان، با اصول ساده شروع می‌شود و سرانجام اصول کلی‌تری را به وجود می اورد که امکان تعبیر کردن اصول پیچیده‌تر را میسر می‌سازد. اسکینر اصولی را که از تحقیقات آزمایشگاهی به دست آمده بودند برای تعبیر کردن انسان‌ها به کار برد، اما تاکید کرد این تعبیر را نباید با این توجیه اشتباه کرد که چرا افراد به این صورت رفتار می‌کنند.
اسکینر دو نوع شرطی¬سازی را مشخص کرد: کلاسیک و کنشگر. در رابطه با شرطی¬سازی کلاسیک (که اسکینر آن را شرطی¬سازی پاسخگر نامید)، محرک خاص و مشخصی، پاسخی را در ارگانیزم فرامی‌خواند. در رابطه با شرطی¬سازی کنشگر (که شرطی¬سازی اسکینری هم خوانده می‌شود)، رفتار در صورتی به احتمال زیاد دوباره روی می‌دهد که بلافاصله تقویت شده باشد. یکی از تفاوت‌های شرطی¬سازی کلاسیک و شرطی¬سازی کنشگر این است که در شرطی¬سازی کلاسیک، رفتار از ارگانیزم فراخوانده می‌شود، درحالی¬که در شرطی سازی کنشگر، رفتار صادر می‌شود. پاسخ فراخوانده، از ارگانیزم بیرون کشیده می‌شود، در حالی که پاسخ صادر شده صرفا ظاهر می‌شود. چون پاسخ‌ها درون ارگانیزم وجود ندارد و از این رو نمی‌توانند بیرون کشیده شوند، اسکینر اصطلاح صادر شده را ترجیح داد. پاسخ‌های صادر شده از قبل درون ارگانیزم وجود ندارند، آن‌ها صرفا به دلیل تاریخچه تقویت فردی ارگانیزم یا تاریخچه تکاملی گونه، نمایان می‌شوند.

 

دانلود مستقیم فایل