دریافت فایل جدید:
پاورپوینت فصل اول 1 کتاب مدیریت تحول در سازمان نوشته وندال فرنچ و سسیل بل (تحول سازمانی)
دریافت فایــل
دریافت فایل جدید:
پاورپوینت فصل اول 1 کتاب مدیریت تحول در سازمان نوشته وندال فرنچ و سسیل بل (تحول سازمانی)
فایل جدید تحقیق تغيير سازماني و مقاومت در برابر تغيير با مشخصات تغییر سازمانی,مقاله تغییر سازمانی,تحقیق تغییر سازمانی,تحول سازمانی,مقاله تحول سازمانی,مدیریت تحول سازمانی,مقاله مدیریت تحول سازمانی,مدیریت تغییر,تحقیق مدیریت تغییر
توضیحات:
کاربر گرامی فایل پاورپوینت فصل اول 1 کتاب مدیریت تحول در سازمان نوشته وندال فرنچ و سسیل بل (تحول سازمانی) با قابلیت دریافت آسان و مستقیم از سایت مرجع برای شما آماده شده است. این فایل دارای مطالب کلیدی و مهم پاورپوینت کتاب ,مدیریت تحول در سازمان, وندال فرنچ,خلاصه کتاب مدیریت تحول,پاورپوینت کتاب مدیریت تحول, سسیل بل, حسن دانایی فرد, سید مهدی الوانی,کتاب مدیریت تحول در سازمان,پاورپوینت مدیریت تحول ,سازمان,فصل یکم,تحول سازمانی,حوزه تحول سازمانی می باشد توضیحات کامل تر در زیر آمده است:
به امید ارائه خدماتی پایدار و در خور به شما عزیزان
بررسی و دانلود فایل پروژه و تحقیق-مديريت تحول سازماني و فرهنگ سازمانی- در 50 صفحه-docx
مديريت تحول سازماني و فرهنگ سازمانی,تحول سازمانی,فرهنگ سازمانی,مدیریت سازمانی,مدیریت منابع انسانی,تحول سازمانی,مدیریت,سازمان,مفهوم فرهنگ سازمانی
بررسی و دانلود فایل جزوه مدیریت استراتژیک و مدیران اثر بخش-در 75صفحه-docx
جزوه مدیریت استراتژیک و مدیران اثر بخش,جزوه مدیریت استراتژیک,مدیریت استراتژیک,مدیر اثر بخش,مدیر موثر, سازمان,مدیریت تغییر و تحول سازمانی,مفاهیم مدیریتی,تحول سازمانی,مدیریت تغییر,مدیریت تحول,سازمان,مدیریت تغییر و تحول,مدیریت تغییر و تحول,مدیریت,مدیریت
فایل پروژه و تحقیق-مديريت تحول سازماني و فرهنگ سازمانی- در 50 صفحه-docx – به روز شده
فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از باورها و ارزشهای مشترك بر رفتار و اندیشۀ اعضای سازمان اثر میگذارد و میتوان نقطه شروعی برای حركت و پویایی و یا مانعی در راه پیشرفت به شمار آید. فرهنگ سازمانی از اساسیترین زمینههای تغییر و تحول در سازمان است نظر به اینكه برنامههای جدید تحول بیشتر به تحول بنیادی سازمانی نگاه میكند از اینرو هدف این برنامهها تغییر و تحول فرهنگ سازمان بهعنوان زیربنا به بستر تحول است. فرهنگ سازمانی موضوعی است كه به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. به دنبال نظریات و تحقیقات جدید در مدیریت، فرهنگ سازمانی دارای اهمیت روزافزونی شده و یكی از مباحث اصلی و كانونی مدیریت را تشكیل داده است. جمعیتشناسان، جامعهشناسان و اخیراً روانشناسان و حتی اقتصاددانان توجه خاصی به این مبحث نو و مهم در مدیریت مبذول داشته و در شناسایی نقش و اهمیت آن نظریهها و تحقیقات زیادی را بهوجود آورده و در حل مسائل و مشكلات مدیریت به كار گرفتهاند. با بررسی كه توسط گروهی از اندیشمندان علم مدیریت به عمل آمده فرهنگ سازمانی بهعنوان یكی از مؤثرترین عوامل پیشرفت و توسعه كشورها شناخته شده است. بهطوریكه بسیاری از پژوهشگران معتقدند كه موفقیت كشور ژاپن در صنعت و مدیریت یكی از علل مهم توجه آنها به فرهنگ سازمانی است.
مفهــــوم فــــرهنگ
فرهنگ واژهای است كه علمای علم اجتماع و پژوهشگران رشته مردمشناسی آن را به كار میبرند و این واژه از گسترش وسیعی برخوردار است و آنچنان مفید واقع شده كه آن را در سایر علوم اجتماعی نیز به كار میبرند. فرهنگ در قالب بحث تخصصی خود در حدود اواسط قرن نوزدهم در نوشتههای علمای مردمشناسی پدیدار شد و كاربرد علمی كلمۀ فرهنگ در اواخر قرن مذكور توسط تایلر (1917ـ1832) مردمشناس انگلیسی صورت گرفت.
یكی از مبانی اساسی علوم رفتاری با رشتۀ انسانشناسی آغاز میشود و یكی از رشتههای فرعی انسانشناسی، انسانشناسی فرهنگی است كه با مطالعه رفتار سازمانی ارتباط نزدیك دارد. انسانشناسی فرهنگی با رفتار مكتسبه انسانها كه از فرهنگ آنها تأثیر میگیرد و نیز با فرهنگ متأثر از این رفتار سر و كار دارد. درواقع بدون فهم عمیق ارزشهای فرهنگی جامعه نمیتوان رفتار سازمانی را به درستی فهمید.
نقشی كه فرهنگ در رفتار انسان ایفا میكند، یكی از مهمترین مفاهیمی است كه در علوم رفتاری وجود دارد. هرچند تاكنون بهطور كامل مورد ارزیابی قرار نگرفته است. فرهنگ آنچه را كه انسان یاد میگیرد و نیز نحوه رفتار او را تعیین میكند. در مورد اینكه فرهنگ چگونه به وجود میآید، باید گفت كه فرهنگ پدیدهای است كه با توجه به خواستههای طبیعی و نیروهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. جغرافیای منطقه، تاریخ و رویدادهای قوم، زبان و ادبیات رایج در میان مردم، دین و مذهب، اقتصاد و شیوۀ معیشت مردم در پیدایش فرهنگ اثر گذاشته و در تركیبی سازگار با یكدیگر، مجموعهای از ارزشها و باورهای چیره را پدید میآورند كه بر رفتار انسانی تأثیر میگذارد و ارتباط میان مردم را آسان میسازد.
بهصورت خیلی كلی مفهوم فرهنگ عبارت است از، كیفیت زندگی گروهی از افراد بشر كه از یك نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میكند. به عقیدۀ ادگار شاین فرهنگ را میتوان بهعنوان یك پدیده كه در تمام مدت اطراف ما را احاطه كرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به نظر وی هنگامی كه فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان میآورد میتواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نماید و سپس تغییر دهد.
پژوهشگران مسائل فرهنگی، كاربرد فرهنگ را در دو زمینه بیان میكنند:
1ـ فرهنگ در گستردهترین معنی میتواند به فرآوردههای تمدن پیچیده و پیشرفته اشاره داشته باشد كه در چنین معنایی به چیزهایی مانند ادبیات، هنر، فلسفه، دانش و فنشناسی بازمیگردد.
2ـ در زمینه دیگر فرهنگ از سوی مردمشناسان و دیگر كسانی كه انسان را بررسی میكنند به كار میرود در این معنی به آفریدههای اندیشه، عادات، اشیاء عادی اشاره دارد كه در پی انباشت آنها سازگاری پیچیدهای بین انسان و محیط طبیعی وی پدید میآید.
تعــــــــریف فــــــرهنگ
فرهنگ در زبان فارسی معانی مختلفی دارد كه مهمترین آنها ادب، تربیت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهای یك جامعه است.
از دیدگاه علمی تعاریف متعدد و متنوعی از فرهنگ ارائه گردیده كه در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
در فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ عبارت است از دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یك قوم یا ملت.
فرهنگ لغات وبستر، فرهنگ را مجموعهای از رفتارهای پیچیده انسانی كه شامل افكار، گفتار اعمال و آثار هنری است و بر توانایی انسان برای یادگیری و انتقال به نسل دیگر تعریف میكند.
به عقیده هافستد فرهنگ عبارت است از: اندیشه مشترك اعضای یك گروه یا طبقه كه آنها را از دیگر گروهها مجزا میكند و در جایی دیگر، فرهنگ بهصورت مجموعهای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات، رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگیهای فكری یك جامعه یا ملت تعریف میشود.
ویــــژگیهای فـــــــرهنگ
با بررسیهای زیادی كه از فرهنگهای مختلف به عمل آمده، چنین به نظر میآید كه علیرغم تفاوتهای موجود، همۀ فرهنگها دارای ویژگیهایی هستند كه تعدادی از آنها را میتوان به شرح زیر معرفی كرد:
1ـ فرهنگ آموختنی است. فرهنگ خصوصیتی غریزی است و ذاتی نیست. فرهنگ نظامی است كه پس از زاده شدن انسان در سراسر زندگی آموخته میشود.
2ـ فرهنگ آموخته میشود. انسان میتواند عادتهای آموختهشده خود را به دیگران منتقل كند.
3ـ فرهنگ اجتماعی است عادتهای فرهنگی، ریشههای اجتماعی دارند و شماری از مردم كه در گروهها و جامعهها زندگی میكنند در آن شریك اند.
4ـ فرهنگ پدیدهای ذهنی و تصوری است. عادتهای گروهی كه فرهنگ از آنها پدید میآید بهصورت هنجارها یا الگوهای رفتاری، آرمانی ذهنی میشوند یا در كلام میآیند.
5ـ فرهنگ خشنودیبخش است. هر فرهنگی كه نتواند از عهدۀ تعیین هدف اعلای زندگی برآید از برآوردن آرمانهای عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی تا زمانی كه بر افراد یك جامعه خشنودی نهایی میبخشد میتوانند پایدار بمانند.
6ـ فرهنگ سازگاری مییابد. فرهنگ دگرگون میشود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است.
7ـ فرهنگ یگانهساز است. عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیكری یكپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند و این سازگاری به زمان نیاز دارد.
همچنین فردلو تانز نیز شش ویژگی با شرح زیر برای فرهنگ عنوان میكند:
قابل یادگیری است.
اشتراكی است.
از یك نسل به نسل دیگر قابل انتقال است.
نمادی است. (استفاده از یك چیز برای نشان دادن چیز دیگری).
دارای الگو است. (تغییر در یك بخش به تغییرات در بخش دیگر منجر میشود).
قابل تعدیل است.
با توجه به مفهوم فرهنگ و ویژگیهای آن میتوان نتیجه گرفت كه رفتار انسان اصولاً بر باورهای فرهنگی متكی است. باورهایی را فرهنگی میگوییم كه بهصورت نسبی در جامعه پذیرش زیادی دارند. منشأ این باورها متفاوت است. گاهی ریشه در شرایط تاریخی یا جغرافیایی یا مذهبی یا حوادث ویژه و یا در علم دارد. ولی آنچه كه مسلم است این است كه بخش اعظمی از باورهای فرهنگی در قالب اصول اعتقادی ظاهر میشوند و یا همچنین میتواند از تعاملات سازمانی ناشی شود.
تعــــریف سازمان
این موضوع كه باید سازمان را بهعنوان نوعی فرهنگ به حساب آورد یعنی سیستمی كه اعضای آن استنباط مشتركی از سازمان دارند یك پدیدۀ نسبتاً تازه است. در گذشته تصور بر این بود كه سازمان یك وسیله یا ابزاری منطقی است كه میتوان با استفاده از آن یك گروه از افراد را كنترل و كارهای آنها را هماهنگ كرد. این سازمان دارای سطوح عمودی، دوایر، سلسله مراتب اختیارات و از این قبیل ویژگیها بودند. ولی واقعیت این است كه یك سازمان بیش از اینهاست و مانند یك فرد دارای شخصیت است.
هنگامیكه یك سازمان بهصورت یك نهاد درمیآید دارای نوعی حیات و زندگی میشود كه با زندگی اعضای آن متفاوت است و به خودی خود دارای ارزش میشود. از اینرو هنگامیكه سازمان بهصورت یك نهاد درمیآید الگوی خاصی از رفتار مورد قبول همۀ اعضای سازمان قرار خواهد گرفت كه در همه جای سازمان به چشم میخورد.
سازمان عبارت است از فرایندهای نظامیافته از روابط متقابل افراد برای دست یافتن به هدفهای معین. این تعریف از پنج عنصر تشكیل شده است:
1ـ سازمان همیشه از افراد تشكیل میشود.
2ـ این افراد به طریقی با یكدیگر ارتباط دارند و بین آنها روابط متقابل برقرار است.
3ـ این روابط متقابل را میتوان نظام بخشید.
4ـ كلیۀ افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند و بعضی از این هدفها در عملكرد آنها اثر میگذارند. هر فرد انتظار دارد كه از طریق همكاری در سازمان به هدفهای شخصی خود نیز نایل شود.
5ـ این روابط متقابل همچنین نیل به هدفهای مشترك سازمان را میسر میكند و اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصول هدفهای مشترك سازمانی را دنبال میكنند. با توجه به تعریف فوق، سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی این روابط متقابل را كه شامل تعیین نقشها، روابط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها و سایر ویژگیهای سازمان است، منعكس مینماید. اگر به مفهوم سازمان توجه كنیم رابطهای خاص میان دو مفهوم فرهنگ و سازمان مییابیم.
مفهــــوم فــــرهنگ ســـازمـــان
فرهنگ سازمانی موضوعی است كه بهتازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح كیفیت زندگی جامعه انسانی به كار برده میشود. ولی دربارۀ فرهنگ سازمانی آنچه مربوط به كار و رفتار مردمان در سازمان است كمتر سخن گفته شده است.
از تركیب دو واژه فرهنگ و سازمان اندیشهای تازه پدید آمده است كه هیچیك از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد. سازمان یك استعاره برای نظم و تربیت است درحالیكه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه با نظم. فرهنگ كمك میكند تا دربارۀ چیزی جدای از مسائل فنی در سازمان سخن گفته شود و باعث میشود نوعی از روان همراه با نوعی رمز و راز پدید آید. بنابراین میتوان گفت فرهنگ در یك سازمان مانند شخصیت در یك انسان است.
فرهنگ سازمانی پدیدهای است كه در سازمان است و همۀ اعضاء اتفاق نظر دارند كه یك دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نامرئی هدایت میكند. شناخت و درك چیزی كه فرهنگ سازمان را میسازد، شیوۀ ایجاد و دوام آن به ما كمك میكند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه كنیم.
تعــــریف فــــرهنگ سازمانــــــی
مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترك است كه اعضاء نسبت به یك سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفكیك دو سازمان از یكدیگر میشود. كریس آرجریس، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده میخواند و آن را در قالب رفتاری كه مردم در عمل از خود آشكار میسازند، راهی كه بر آن پایه بهطور واقعی میاندیشند و احساس میكنند و شیوهای كه بهطور واقعی با هم رفتار میكنند تعریف میكند.
ادگار شاین نیز فرهنگ سازمانی را اینگونه تعریف میكند:
یك الگویی از مفروضات بنیادی است كه اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تكامل داخلی آن را یاد میگیرند و چنان خوب عمل میكند كه معتبر شناخته شده، سپس بهصورت یك روش صحیح برای درك، اندیشه و احساس كردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته میشود. جیمز پرسی معتقد است كه افراد یك سازمان دارای ارزشهای مشترك، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فكری و رفتاری هستند و بهطور خلاصه، فرهنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترك افراد سازمان تعریف میكند.
به عقیدۀ پژوهشگر دیگری، فرهنگ سازمانی عبارت است از اندیشۀ مشترك اعضای یك سازمان كه آنها را از سازمان دیگر متمایز میكند. این پژوهشگر مینویسد، علیرغم اینكه تعریف واحدی از فرهنگ سازمانی وجود ندارد ولی میتوان گفت كه همۀ افرادی كه در این زمینه مطالعه نمودهاند همگی توافق دارند كه فرهنگ؛
كلی است كه از مجموع اجزای آن بیشتر است.
تاریخچه سازمان را منعكس میكند.
به مطالعۀ انسانشناسی مانند رسوم و نهادها مربوط میشود.
توسط گروهی از افراد كه یك سازمان را تشكیل دادهاند شكل گرفته است.
حركت آن كند و سخت است.
تغییر آن به سختی صورت میگیرد.
با توجه به تعریف عنوانشده به این نتیجه میرسیم كه تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترك حاكم بر سازمان یاد میكنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است كه بهعنوان یك پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است.
ویــــژگیهای فــــرهنگ سازمانـــی
درصورتیكه فرهنگ را سیستمی از استنباط مشترك اعضاء نسبت به یك سازمان بدانیم، یك سیستم از مجموعهای از ویژگیهای اصلی تشكیل شده است كه سازمان به آنها ارج مینهد یا برای آنها ارزش قائل است. 10 ویژگی عبارتند از:
1ـ خلاقیت فردی: میزان مسئولیت، آزادی عمل و استقلالی كه افراد دارند.
2ـ ریسكپذیری: میزانی كه افراد تشویق میشوند تا ابتكار عمل به خرج دهند، دست به كارهای مخاطرهآمیز بزنند و بلندپرازی كنند.
3ـ رهبری: میزانی كه سازمان هدفها و عملكردهایی را كه انتظار میرود انجام شود، مشخص مینماید.
4ـ یكپارچگی: میزان یا درجهای كه واحدهای درون سازمان به روش هماهنگ عمل میكنند.
5ـ حمایت مدیریت: میزان یا درجهای كه مدیران با زیردستان خود ارتباط را برقرار میكنند، آنها را یاری میدهند و یا از آنها حمایت میكنند.
6ـ كنترل: تعداد قوانین و مقررات و میزان سرپرستی مستقیم كه مدیران بر رفتار افرادی اعمال میكنند.
7ـ هویت: میزان یا درجهای كه افراد، كل سازمان (و نه گروه خاص یا رشتهای كه فرد در آن تخصص دارد) را معرف خود میدانند.
8ـ سیستم پاداش: میزان یا درجهای كه شیوۀ تخصیص پاداش (یعنی افزایش حقوق و ارتقای مقام) بر اساس شاخصهای عملكرد كاركنان قرار دارد نه بر اساس سابقه، پارتیبازی و از این قبیل شاخصها.
9ـ سازش با پدیدۀ تعارض: میزان یا درجهای كه افراد تشویق میشوند با تعارض بسازند و پذیرای انتقادهای آشكار باشند.
10ـ الگوی ارتباطی: میزان یا درجهای كه ارتباطات سازمانی به سلسله مراتب احتیاجات رسمی محدود میشود.
جیمز پرسی همین ویژگیها را با اندكی تفاوت به شرح زیر بیان میكند:
1ـ هویت یا شخصیت افراد
2ـ اهمیت كار گروهی
3ـ نگرش كاركنان
4ـ یكپارچگی
5ـ كنترل و سرپرستی
6ـ ریسكپذیری
7ـ میزان پاداش
8ـ میزان تضاد
9ـ میزان حمایت و راهنمایی مدیریت
10ـ نگرش سازمان (در مورد اهداف)
نتایج مطالعاتی كه به منظور میزان تعهد كاركنان و تعیین ارزشها عقاید اساسی آنان در برخی از سازمانهای موفق صورت گرفته است، 10 ویژگی فرهنگ سازمانی را با توجه به درجۀ اهمیتشان به شرح ذیل اعلام گردیده است:
عملكرد، صداقت، رقابت، روحیه كار گروهی، روحیه سازمانی، نوآوری، حمایت مدیریت، موفقیتهای فردی، وفاداری و سابقه تاریخی سازمان.
درصورتیكه فرهنگ سازمانی از زاویه این 10 ویژگی مورد توجه قرار گیرد، تصویر كاملی از آن به دست میآید. این تصویر بهصورت اساسی درمیآید كه منعكسكنندۀ نوع احساسات اعضاء، استنباط مشترك آنان، شیوۀ انجام امور و نوع رفتار آنان است.
عوامل و اجــــزا
مديريت تحول سازماني و فرهنگ سازمانی,تحول سازمانی,فرهنگ سازمانی,مدیریت سازمانی,مدیریت منابع انسانی,تحول سازمانی,مدیریت,سازمان,مفهوم فرهنگ سازمانی
فایل جزوه مدیریت استراتژیک و مدیران اثر بخش-در 75صفحه-docx – به روز شده
فهرست
مقدمه. 4
کاربرد مدیریت استراتژیک در تصمیم گیریهای چند معیاره 24
رشته مدیریت استراتژیک…. 24
روند مدیریت استراتژیک از چهار عنصر تشکیل شده است: 36
فرمولبندی استراتژی.. 38
اجرای استراتژی.. 39
ارزیابی استراتژی.. 39
تعریف استراتژی و مدیریت استراتژیک…. 41
ضرورت استفاده از مدیریت استراتژیک…. 44
مزایای مدیریت استراتژیک…. 44
الگوی جامع مدیریت استراتژیک…. 47
اجرای استراتژی.. 48
مقایسه نتیجه های مورد انتظار با نتیجه های واقعی. 50
بررسی و انتخاب استراتژی.. 50
فرموله کردن استراتژی ها 54
رسالت… 55
اهداف یا مقاصد. 55
انواع اهداف ازنظر ماهیت… 56
اهداف اجتماعی.. 56
تعریف تصمیم گیری.. 57
طبقه بندی تصمیمات… 57
نمودار فرآیند تصمیم گیری.. 58
سطوح برنامه ریزی.. 58
برنامه ریزی از طریق مدیریت اهداف… 59
فرآیند مدیریت براساس اهدف… 59
MBO مزایای برنامه های.. 60
سطوح برنامه ریزی استراتژیک…. 62
مقاصد سازمان کدامند؟. 63
ارزیابی سازمانی و محیطی.. 63
تعیین هدف یا جهت… 64
ویژگی های اهداف استراتژیک…. 64
SBU.. 65
سیکل عمر محصول.. 66
مهم ترین ابزارهای برنامه ریزی.. 66
طبقه بندی مشاغل – طراحی سیستم پرداخت حقوق و دستمزد. 69
استراتژی اثر بخش…. 71
استراتژی و برنامه. 72
ساختار تحلیلی استراتژی.. 73
فرصت یابی.. 74
تحلیل گلوگاه ها 75
راه یابی استراتژیک…. 76
تکوین استراتژی.. 77
استراتژی اثربخش…. 77
مدیریت منابع انسانی.. 78
منابع.. 78
مقدمه با وجود پذیرش نقش مؤثر ‘مدیر’ در جامعه و قبول این نکته که بروز مشکلات در هر سطحی ارتباط مستقیم با تواناییهای مدیریت دارد، حرکت منطقی و اصولی برای رفع این مشکل مهم صورت نگرفته و دائماً شاهد و ناظر ظهور مشکلات جدیدتری هستیم؟! مشکلاتی که معلول عوامل گوناگونی است که به اختصار به آن اشاره می شود: الف- فقدان معیار انتخاب مدیران: در حالی که در جامعه، حتی تزریق آمپول به بیمار به تخصص، آموزش و به مجوز نیاز دارد و در حالی که حتی یک دندانساز تجربی کاملا مجرب اجازه کشیدن یک دندان فاسد بیمار را ندارد و به طور کلی به رغم آنکه اشتغال در هر صنفی مستلزم اخذ مجوز است، شگفت انگیز است که واگذاری مناصب مدیریتی که می تواند موجب نارضایتی و نهایتاً بحران حاد اقتصادی و فرهنگی درهر سازمان شود، بدون ضابطه ونه بر اساس توانایی و شایستگی بلکه عمدتاً بر پایه روابط و احساسات و در چارچوب وابستگی های خانوادگی و گروهی صورت می گیرد. ب- جابه جایی و حتی ارتقای مقام مدیران ناتوان و بد سابقه به جای مؤاخذه و برکناری: بارها دیده شده است مدیر یا مدیرانی که به دلایلی از جمله کسب نتایج بد و حتی لطمه زدن به سازمان که قاعدتا می بایست حداقل اگر محاکمه و مؤاخذه نمیشوند، برکنار شوند، به منصب دیگری گمارده شده و گاه این دور تسلسل ادامه می یابد. ج- پاسخگو نبودن مدیران: یکی از معضلات بی اعتنایی مدیران به مردم و در نتیجه در اولویت قراردادن منافع شخصی و گروهی بر مصالح عمومی است. به ندرت دیده شده است مدیری به لحاظ نتایج منفی کار خود یا بخشی از زیر مجموعه مستعفی شده و از مردم عذر خواهی کند و جالب اینجاست هنگام بروز یک حادثه ناگوار، همه در تمام سطوح مدیریتی بسیج می شوند تا ضمن دفاع از خویش و کارکنان زیر مجموعه خود، قصور را متوجه عوامل خارجی کنند و در صورتی که حادثه ناگوار به فوت افراد منجر گردد، اشخاص فوت شده را مقصر معرفی می کنند. د- خود محوری و منیت: برخی مواقع هنگام تعویض یک مدیر ارشد، به عنوان اولین واکنش!، مدیریت جدید به طرق مختلف اقدامات مدیر سابق را زیر سئوال برده و با آن مخالفت می کند و در همین حال تلاش می شود مدیران رده های پایین تر قبلی(بدون بررسی عملکرد آنها) با اشخاص مورد نظر مدیر جدید عوض شوند. اقدامی که ضمن تضییع حقوق مردم بابت به هدر دادن هزینه های قبلی و تحمیل هزینه های جدید برای اجرای طرح های مختلف مدیریت قبلی، لااقل عده ای از مسؤلین شایسته از گردونه خدمت خارج و نارضایتی بروز می کند. هـ – گرایش به تملق و چاپلوسی: عامل مهم دیگری که در بروز مشکلات سازمانی دارای نقش عمده ای است، تقویت روحیه چاپلوس پذیری در مدیران است که متاسفانه این پدیده به دلیل ریشه های فرهنگی، در کوتاه مدت قابل رفع نیست. هر چند که دلیل اصلی اشاعه این گرایش، انتخاب و انتصاب مدیران غیرواجد شرایط و ضعیف است تا امکان حتی یک مخالفت کوچک در برابر تصمیمات مقام ارشد را نداشته باشند. نکته دیگری که در بحث مدیریت، حائز اهمیت است، شیوه یا سبک مدیریت است که ظاهرا کمتر به آن توجه شده است: برخلاف تصور همگانی که مدیران موفق را در همه حال موفق ارزیابی می کنند، برای اداره مطلوب هر سازمان ضروری است که مدیری با ویژگی فردی خاص و یا در صورت امکان از مدیران دانش آموخته که قادر به تغییر سبک رهبری بر اساس تجارب و دانش علمی خود هستند، انتخاب شود. برای روشن شدن موضوع، قید چند مورد لازم است: نکته اول- ماهیت فعالیت هر سازمانی مدیریت ویژه خود را می طلبد و نمی توان مدیر یک سازمان با ماهیت کاری معین را در مؤسسه ای دیگر که ماهیت کاری متفاوتی دارد به کار گمارد. نکتـه دوم- برخی به اشتباه ، یکـی از ویژگی های مطلوب مدیـریت یعنی ‘قاطعیت’ را با ‘خشونت’ اشتباه گرفته و تصور می کنند چنانچه مدیر در برابر کوچکترین اظهار نظر انتقادی محکم برخورد کرده و فرد منتقد را مقهور و منکوب کند، آن مدیر، مدیر مقتدری است! در حالی که این مدیر ناآگاهانه، با تیشه کم تجربگی یا غرور بر ریشه سازمان می زند. نکته سوم- اگر ، تعریف مورد پذیرش اکثر قریب به اتفاق صاحبنظران این رشته که مدیریت را ‘انجام دادن کارها به وسیله دیگران’ میدانند، محور بحث قرار داده و قبول کنیم که ‘هدایت’ یکی از وظایف مدیر است، از این رو باید بپذیریم هنگامی مدیر می تواند خودش را اثر بخش بداندکه انجام کارها به وسیله دیگران با میلو رغبت آنان انجام شود. زیرا لزوما هر مدیر موفقی، اثر بخشنیست.برای مثال چنانچه مدیری مصمم به تحقق هدفهای سازمان از طریق بهرهگیری از ‘قدرت مقام’ خود و ایجـاد رعـب و تـرس در کارکنان باشـد، ممـکن است به هدفهـای سازمان برسد و مدیری موفق تلقی شود. در حالی که اگر همین مدیر بتواند با بهرهگیری از ‘قدرت شخصی’ و با فراهم کردن محیطی مطلوب و ایجاد انگیزه، کارکنان را به صورت خودانگیخته به سمت
جزوه مدیریت استراتژیک و مدیران اثر بخش,جزوه مدیریت استراتژیک,مدیریت استراتژیک,مدیر اثر بخش,مدیر موثر, سازمان,مدیریت تغییر و تحول سازمانی,مفاهیم مدیریتی,تحول سازمانی,مدیریت تغییر,مدیریت تحول,سازمان,مدیریت تغییر و تحول,مدیریت تغییر و تحول,مدیریت,مدیریت
مديريت تحول سازماني و فرهنگ سازمانی,تحول سازمانی,فرهنگ سازمانی,مدیریت سازمانی,مدیریت منابع انسانی,تحول سازمانی,مدیریت,سازمان,مفهوم فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از باورها و ارزشهای مشترك بر رفتار و اندیشۀ اعضای سازمان اثر میگذارد و میتوان نقطه شروعی برای حركت و پویایی و یا مانعی در راه پیشرفت به شمار آید. فرهنگ سازمانی از اساسیترین زمینههای تغییر و تحول در سازمان است نظر به اینكه برنامههای جدید تحول بیشتر به تحول بنیادی سازمانی نگاه میكند از اینرو هدف این برنامهها تغییر و تحول فرهنگ سازمان بهعنوان زیربنا به بستر تحول است. فرهنگ سازمانی موضوعی است كه به تازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. به دنبال نظریات و تحقیقات جدید در مدیریت، فرهنگ سازمانی دارای اهمیت روزافزونی شده و یكی از مباحث اصلی و كانونی مدیریت را تشكیل داده است. جمعیتشناسان، جامعهشناسان و اخیراً روانشناسان و حتی اقتصاددانان توجه خاصی به این مبحث نو و مهم در مدیریت مبذول داشته و در شناسایی نقش و اهمیت آن نظریهها و تحقیقات زیادی را بهوجود آورده و در حل مسائل و مشكلات مدیریت به كار گرفتهاند. با بررسی كه توسط گروهی از اندیشمندان علم مدیریت به عمل آمده فرهنگ سازمانی بهعنوان یكی از مؤثرترین عوامل پیشرفت و توسعه كشورها شناخته شده است. بهطوریكه بسیاری از پژوهشگران معتقدند كه موفقیت كشور ژاپن در صنعت و مدیریت یكی از علل مهم توجه آنها به فرهنگ سازمانی است.
مفهــــوم فــــرهنگ
فرهنگ واژهای است كه علمای علم اجتماع و پژوهشگران رشته مردمشناسی آن را به كار میبرند و این واژه از گسترش وسیعی برخوردار است و آنچنان مفید واقع شده كه آن را در سایر علوم اجتماعی نیز به كار میبرند. فرهنگ در قالب بحث تخصصی خود در حدود اواسط قرن نوزدهم در نوشتههای علمای مردمشناسی پدیدار شد و كاربرد علمی كلمۀ فرهنگ در اواخر قرن مذكور توسط تایلر (1917ـ1832) مردمشناس انگلیسی صورت گرفت.
یكی از مبانی اساسی علوم رفتاری با رشتۀ انسانشناسی آغاز میشود و یكی از رشتههای فرعی انسانشناسی، انسانشناسی فرهنگی است كه با مطالعه رفتار سازمانی ارتباط نزدیك دارد. انسانشناسی فرهنگی با رفتار مكتسبه انسانها كه از فرهنگ آنها تأثیر میگیرد و نیز با فرهنگ متأثر از این رفتار سر و كار دارد. درواقع بدون فهم عمیق ارزشهای فرهنگی جامعه نمیتوان رفتار سازمانی را به درستی فهمید.
نقشی كه فرهنگ در رفتار انسان ایفا میكند، یكی از مهمترین مفاهیمی است كه در علوم رفتاری وجود دارد. هرچند تاكنون بهطور كامل مورد ارزیابی قرار نگرفته است. فرهنگ آنچه را كه انسان یاد میگیرد و نیز نحوه رفتار او را تعیین میكند. در مورد اینكه فرهنگ چگونه به وجود میآید، باید گفت كه فرهنگ پدیدهای است كه با توجه به خواستههای طبیعی و نیروهای اجتماعی سرچشمه میگیرد. جغرافیای منطقه، تاریخ و رویدادهای قوم، زبان و ادبیات رایج در میان مردم، دین و مذهب، اقتصاد و شیوۀ معیشت مردم در پیدایش فرهنگ اثر گذاشته و در تركیبی سازگار با یكدیگر، مجموعهای از ارزشها و باورهای چیره را پدید میآورند كه بر رفتار انسانی تأثیر میگذارد و ارتباط میان مردم را آسان میسازد.
بهصورت خیلی كلی مفهوم فرهنگ عبارت است از، كیفیت زندگی گروهی از افراد بشر كه از یك نسل به نسل دیگر انتقال پیدا میكند. به عقیدۀ ادگار شاین فرهنگ را میتوان بهعنوان یك پدیده كه در تمام مدت اطراف ما را احاطه كرده است مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به نظر وی هنگامی كه فردی، فرهنگی را به سازمان یا به داخل گروهی از سازمان به ارمغان میآورد میتواند به وضوح چگونگی به وجود آمدن، جای گرفتن و توسعه آن را ببیند و سرانجام آن را زیر نفوذ خود درآورده، مدیریت نماید و سپس تغییر دهد.
پژوهشگران مسائل فرهنگی، كاربرد فرهنگ را در دو زمینه بیان میكنند:
1ـ فرهنگ در گستردهترین معنی میتواند به فرآوردههای تمدن پیچیده و پیشرفته اشاره داشته باشد كه در چنین معنایی به چیزهایی مانند ادبیات، هنر، فلسفه، دانش و فنشناسی بازمیگردد.
2ـ در زمینه دیگر فرهنگ از سوی مردمشناسان و دیگر كسانی كه انسان را بررسی میكنند به كار میرود در این معنی به آفریدههای اندیشه، عادات، اشیاء عادی اشاره دارد كه در پی انباشت آنها سازگاری پیچیدهای بین انسان و محیط طبیعی وی پدید میآید.
تعــــــــریف فــــــرهنگ
فرهنگ در زبان فارسی معانی مختلفی دارد كه مهمترین آنها ادب، تربیت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهای یك جامعه است.
از دیدگاه علمی تعاریف متعدد و متنوعی از فرهنگ ارائه گردیده كه در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
در فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ عبارت است از دانش، ادب، علم، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یك قوم یا ملت.
فرهنگ لغات وبستر، فرهنگ را مجموعهای از رفتارهای پیچیده انسانی كه شامل افكار، گفتار اعمال و آثار هنری است و بر توانایی انسان برای یادگیری و انتقال به نسل دیگر تعریف میكند.
به عقیده هافستد فرهنگ عبارت است از: اندیشه مشترك اعضای یك گروه یا طبقه كه آنها را از دیگر گروهها مجزا میكند و در جایی دیگر، فرهنگ بهصورت مجموعهای از الگوهای رفتار اجتماعی، هنرها، اعتقادات، رسوم و سایر محصولات انسان و ویژگیهای فكری یك جامعه یا ملت تعریف میشود.
ویــــژگیهای فـــــــرهنگ
با بررسیهای زیادی كه از فرهنگهای مختلف به عمل آمده، چنین به نظر میآید كه علیرغم تفاوتهای موجود، همۀ فرهنگها دارای ویژگیهایی هستند كه تعدادی از آنها را میتوان به شرح زیر معرفی كرد:
1ـ فرهنگ آموختنی است. فرهنگ خصوصیتی غریزی است و ذاتی نیست. فرهنگ نظامی است كه پس از زاده شدن انسان در سراسر زندگی آموخته میشود.
2ـ فرهنگ آموخته میشود. انسان میتواند عادتهای آموختهشده خود را به دیگران منتقل كند.
3ـ فرهنگ اجتماعی است عادتهای فرهنگی، ریشههای اجتماعی دارند و شماری از مردم كه در گروهها و جامعهها زندگی میكنند در آن شریك اند.
4ـ فرهنگ پدیدهای ذهنی و تصوری است. عادتهای گروهی كه فرهنگ از آنها پدید میآید بهصورت هنجارها یا الگوهای رفتاری، آرمانی ذهنی میشوند یا در كلام میآیند.
5ـ فرهنگ خشنودیبخش است. هر فرهنگی كه نتواند از عهدۀ تعیین هدف اعلای زندگی برآید از برآوردن آرمانهای عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی تا زمانی كه بر افراد یك جامعه خشنودی نهایی میبخشد میتوانند پایدار بمانند.
6ـ فرهنگ سازگاری مییابد. فرهنگ دگرگون میشود و فراگرد دگرگونی آن همراه با تطبیق و سازگاری است.
7ـ فرهنگ یگانهساز است. عناصر هر فرهنگ گرایش به آن دارند تا پیكری یكپارچه و به هم بافته و سازگار پدید آورند و این سازگاری به زمان نیاز دارد.
همچنین فردلو تانز نیز شش ویژگی با شرح زیر برای فرهنگ عنوان میكند:
قابل یادگیری است.
اشتراكی است.
از یك نسل به نسل دیگر قابل انتقال است.
نمادی است. (استفاده از یك چیز برای نشان دادن چیز دیگری).
دارای الگو است. (تغییر در یك بخش به تغییرات در بخش دیگر منجر میشود).
قابل تعدیل است.
با توجه به مفهوم فرهنگ و ویژگیهای آن میتوان نتیجه گرفت كه رفتار انسان اصولاً بر باورهای فرهنگی متكی است. باورهایی را فرهنگی میگوییم كه بهصورت نسبی در جامعه پذیرش زیادی دارند. منشأ این باورها متفاوت است. گاهی ریشه در شرایط تاریخی یا جغرافیایی یا مذهبی یا حوادث ویژه و یا در علم دارد. ولی آنچه كه مسلم است این است كه بخش اعظمی از باورهای فرهنگی در قالب اصول اعتقادی ظاهر میشوند و یا همچنین میتواند از تعاملات سازمانی ناشی شود.
تعــــریف سازمان
این موضوع كه باید سازمان را بهعنوان نوعی فرهنگ به حساب آورد یعنی سیستمی كه اعضای آن استنباط مشتركی از سازمان دارند یك پدیدۀ نسبتاً تازه است. در گذشته تصور بر این بود كه سازمان یك وسیله یا ابزاری منطقی است كه میتوان با استفاده از آن یك گروه از افراد را كنترل و كارهای آنها را هماهنگ كرد. این سازمان دارای سطوح عمودی، دوایر، سلسله مراتب اختیارات و از این قبیل ویژگیها بودند. ولی واقعیت این است كه یك سازمان بیش از اینهاست و مانند یك فرد دارای شخصیت است.
هنگامیكه یك سازمان بهصورت یك نهاد درمیآید دارای نوعی حیات و زندگی میشود كه با زندگی اعضای آن متفاوت است و به خودی خود دارای ارزش میشود. از اینرو هنگامیكه سازمان بهصورت یك نهاد درمیآید الگوی خاصی از رفتار مورد قبول همۀ اعضای سازمان قرار خواهد گرفت كه در همه جای سازمان به چشم میخورد.
سازمان عبارت است از فرایندهای نظامیافته از روابط متقابل افراد برای دست یافتن به هدفهای معین. این تعریف از پنج عنصر تشكیل شده است:
1ـ سازمان همیشه از افراد تشكیل میشود.
2ـ این افراد به طریقی با یكدیگر ارتباط دارند و بین آنها روابط متقابل برقرار است.
3ـ این روابط متقابل را میتوان نظام بخشید.
4ـ كلیۀ افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند و بعضی از این هدفها در عملكرد آنها اثر میگذارند. هر فرد انتظار دارد كه از طریق همكاری در سازمان به هدفهای شخصی خود نیز نایل شود.
5ـ این روابط متقابل همچنین نیل به هدفهای مشترك سازمان را میسر میكند و اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصول هدفهای مشترك سازمانی را دنبال میكنند. با توجه به تعریف فوق، سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی این روابط متقابل را كه شامل تعیین نقشها، روابط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها و سایر ویژگیهای سازمان است، منعكس مینماید. اگر به مفهوم سازمان توجه كنیم رابطهای خاص میان دو مفهوم فرهنگ و سازمان مییابیم.
مفهــــوم فــــرهنگ ســـازمـــان
فرهنگ سازمانی موضوعی است كه بهتازگی در دانش مدیریت و در قلمرو رفتار سازمانی راه یافته است. فرهنگ از دیرباز برای شرح كیفیت زندگی جامعه انسانی به كار برده میشود. ولی دربارۀ فرهنگ سازمانی آنچه مربوط به كار و رفتار مردمان در سازمان است كمتر سخن گفته شده است.
از تركیب دو واژه فرهنگ و سازمان اندیشهای تازه پدید آمده است كه هیچیك از آن دو واژه این اندیشه را در بر ندارد. سازمان یك استعاره برای نظم و تربیت است درحالیكه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه با نظم. فرهنگ كمك میكند تا دربارۀ چیزی جدای از مسائل فنی در سازمان سخن گفته شود و باعث میشود نوعی از روان همراه با نوعی رمز و راز پدید آید. بنابراین میتوان گفت فرهنگ در یك سازمان مانند شخصیت در یك انسان است.
فرهنگ سازمانی پدیدهای است كه در سازمان است و همۀ اعضاء اتفاق نظر دارند كه یك دست ناپیدا افراد را در جهت نوعی رفتار نامرئی هدایت میكند. شناخت و درك چیزی كه فرهنگ سازمان را میسازد، شیوۀ ایجاد و دوام آن به ما كمك میكند تا بهتر بتوانیم رفتار افراد در سازمان را توجیه كنیم.
تعــــریف فــــرهنگ سازمانــــــی
مقصود از فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترك است كه اعضاء نسبت به یك سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفكیك دو سازمان از یكدیگر میشود. كریس آرجریس، فرهنگ سازمانی را نظامی زنده میخواند و آن را در قالب رفتاری كه مردم در عمل از خود آشكار میسازند، راهی كه بر آن پایه بهطور واقعی میاندیشند و احساس میكنند و شیوهای كه بهطور واقعی با هم رفتار میكنند تعریف میكند.
ادگار شاین نیز فرهنگ سازمانی را اینگونه تعریف میكند:
یك الگویی از مفروضات بنیادی است كه اعضای گروه برای حل مسائل مربوط به تطابق با محیط خارجی و تكامل داخلی آن را یاد میگیرند و چنان خوب عمل میكند كه معتبر شناخته شده، سپس بهصورت یك روش صحیح برای درك، اندیشه و احساس كردن در رابطه با حل مسائل سازمان به اعضای جدید آموخته میشود. جیمز پرسی معتقد است كه افراد یك سازمان دارای ارزشهای مشترك، عقاید، معیارهای مناسب برای رفتار، زبان مخصوص، رمزها و سایر الگوی فكری و رفتاری هستند و بهطور خلاصه، فرهنگ سازمان را الگویی از مقاصد مشترك افراد سازمان تعریف میكند.
به عقیدۀ پژوهشگر دیگری، فرهنگ سازمانی عبارت است از اندیشۀ مشترك اعضای یك سازمان كه آنها را از سازمان دیگر متمایز میكند. این پژوهشگر مینویسد، علیرغم اینكه تعریف واحدی از فرهنگ سازمانی وجود ندارد ولی میتوان گفت كه همۀ افرادی كه در این زمینه مطالعه نمودهاند همگی توافق دارند كه فرهنگ؛
كلی است كه از مجموع اجزای آن بیشتر است.
تاریخچه سازمان را منعكس میكند.
به مطالعۀ انسانشناسی مانند رسوم و نهادها مربوط میشود.
توسط گروهی از افراد كه یك سازمان را تشكیل دادهاند شكل گرفته است.
حركت آن كند و سخت است.
تغییر آن به سختی صورت میگیرد.
با توجه به تعریف عنوانشده به این نتیجه میرسیم كه تقریباً تمامی پژوهشگران از فرهنگ سازمانی بهعنوان مجموعهای از ارزشها، باورها، عقاید، فرضیات و هنجارهای مشترك حاكم بر سازمان یاد میكنند. در واقع فرهنگ سازمانی همان چیزی است كه بهعنوان یك پدیدۀ درست به اعضای تازه وارد آموزش داده میشود و آن بیانگر بخش نانوشته و محسوس سازمان است.
ویــــژگیهای فــــرهنگ سازمانـــی
درصورتیكه فرهنگ را سیستمی از استنباط مشترك اعضاء نسبت به یك سازمان بدانیم، یك سیستم از مجموعهای از ویژگیهای اصلی تشكیل شده است كه سازمان به آنها ارج مینهد یا برای آنها ارزش قائل است. 10 ویژگی عبارتند از:
1ـ خلاقیت فردی: میزان مسئولیت، آزادی عمل و استقلالی كه افراد دارند.
2ـ ریسكپذیری: میزانی كه افراد تشویق میشوند تا ابتكار عمل به خرج دهند، دست به كارهای مخاطرهآمیز بزنند و بلندپرازی كنند.
3ـ رهبری: میزانی كه سازمان هدفها و عملكردهایی را كه انتظار میرود انجام شود، مشخص مینماید.
4ـ یكپارچگی: میزان یا درجهای كه واحدهای درون سازمان به روش هماهنگ عمل میكنند.
5ـ حمایت مدیریت: میزان یا درجهای كه مدیران با زیردستان خود ارتباط را برقرار میكنند، آنها را یاری میدهند و یا از آنها حمایت میكنند.
6ـ كنترل: تعداد قوانین و مقررات و میزان سرپرستی مستقیم كه مدیران بر رفتار افرادی اعمال میكنند.
7ـ هویت: میزان یا درجهای كه افراد، كل سازمان (و نه گروه خاص یا رشتهای كه فرد در آن تخصص دارد) را معرف خود میدانند.
8ـ سیستم پاداش: میزان یا درجهای كه شیوۀ تخصیص پاداش (یعنی افزایش حقوق و ارتقای مقام) بر اساس شاخصهای عملكرد كاركنان قرار دارد نه بر اساس سابقه، پارتیبازی و از این قبیل شاخصها.
9ـ سازش با پدیدۀ تعارض: میزان یا درجهای كه افراد تشویق میشوند با تعارض بسازند و پذیرای انتقادهای آشكار باشند.
10ـ الگوی ارتباطی: میزان یا درجهای كه ارتباطات سازمانی به سلسله مراتب احتیاجات رسمی محدود میشود.
جیمز پرسی همین ویژگیها را با اندكی تفاوت به شرح زیر بیان میكند:
1ـ هویت یا شخصیت افراد
2ـ اهمیت كار گروهی
3ـ نگرش كاركنان
4ـ یكپارچگی
5ـ كنترل و سرپرستی
6ـ ریسكپذیری
7ـ میزان پاداش
8ـ میزان تضاد
9ـ میزان حمایت و راهنمایی مدیریت
10ـ نگرش سازمان (در مورد اهداف)
نتایج مطالعاتی كه به منظور میزان تعهد كاركنان و تعیین ارزشها عقاید اساسی آنان در برخی از سازمانهای موفق صورت گرفته است، 10 ویژگی فرهنگ سازمانی را با توجه به درجۀ اهمیتشان به شرح ذیل اعلام گردیده است:
عملكرد، صداقت، رقابت، روحیه كار گروهی، روحیه سازمانی، نوآوری، حمایت مدیریت، موفقیتهای فردی، وفاداری و سابقه تاریخی سازمان.
درصورتیكه فرهنگ سازمانی از زاویه این 10 ویژگی مورد توجه قرار گیرد، تصویر كاملی از آن به دست میآید. این تصویر بهصورت اساسی درمیآید كه منعكسكنندۀ نوع احساسات اعضاء، استنباط مشترك آنان، شیوۀ انجام امور و نوع رفتار آنان است.
عوامل و اجــــزا
جزوه مدیریت استراتژیک و مدیران اثر بخش,جزوه مدیریت استراتژیک,مدیریت استراتژیک,مدیر اثر بخش,مدیر موثر, سازمان,مدیریت تغییر و تحول سازمانی,مفاهیم مدیریتی,تحول سازمانی,مدیریت تغییر,مدیریت تحول,سازمان,مدیریت تغییر و تحول,مدیریت تغییر و تحول,مدیریت,مدیریت
فهرست
مقدمه. 4
کاربرد مدیریت استراتژیک در تصمیم گیریهای چند معیاره 24
رشته مدیریت استراتژیک…. 24
روند مدیریت استراتژیک از چهار عنصر تشکیل شده است: 36
فرمولبندی استراتژی.. 38
اجرای استراتژی.. 39
ارزیابی استراتژی.. 39
تعریف استراتژی و مدیریت استراتژیک…. 41
ضرورت استفاده از مدیریت استراتژیک…. 44
مزایای مدیریت استراتژیک…. 44
الگوی جامع مدیریت استراتژیک…. 47
اجرای استراتژی.. 48
مقایسه نتیجه های مورد انتظار با نتیجه های واقعی. 50
بررسی و انتخاب استراتژی.. 50
فرموله کردن استراتژی ها 54
رسالت… 55
اهداف یا مقاصد. 55
انواع اهداف ازنظر ماهیت… 56
اهداف اجتماعی.. 56
تعریف تصمیم گیری.. 57
طبقه بندی تصمیمات… 57
نمودار فرآیند تصمیم گیری.. 58
سطوح برنامه ریزی.. 58
برنامه ریزی از طریق مدیریت اهداف… 59
فرآیند مدیریت براساس اهدف… 59
MBO مزایای برنامه های.. 60
سطوح برنامه ریزی استراتژیک…. 62
مقاصد سازمان کدامند؟. 63
ارزیابی سازمانی و محیطی.. 63
تعیین هدف یا جهت… 64
ویژگی های اهداف استراتژیک…. 64
SBU.. 65
سیکل عمر محصول.. 66
مهم ترین ابزارهای برنامه ریزی.. 66
طبقه بندی مشاغل – طراحی سیستم پرداخت حقوق و دستمزد. 69
استراتژی اثر بخش…. 71
استراتژی و برنامه. 72
ساختار تحلیلی استراتژی.. 73
فرصت یابی.. 74
تحلیل گلوگاه ها 75
راه یابی استراتژیک…. 76
تکوین استراتژی.. 77
استراتژی اثربخش…. 77
مدیریت منابع انسانی.. 78
منابع.. 78
مقدمه با وجود پذیرش نقش مؤثر ‘مدیر’ در جامعه و قبول این نکته که بروز مشکلات در هر سطحی ارتباط مستقیم با تواناییهای مدیریت دارد، حرکت منطقی و اصولی برای رفع این مشکل مهم صورت نگرفته و دائماً شاهد و ناظر ظهور مشکلات جدیدتری هستیم؟! مشکلاتی که معلول عوامل گوناگونی است که به اختصار به آن اشاره می شود: الف- فقدان معیار انتخاب مدیران: در حالی که در جامعه، حتی تزریق آمپول به بیمار به تخصص، آموزش و به مجوز نیاز دارد و در حالی که حتی یک دندانساز تجربی کاملا مجرب اجازه کشیدن یک دندان فاسد بیمار را ندارد و به طور کلی به رغم آنکه اشتغال در هر صنفی مستلزم اخذ مجوز است، شگفت انگیز است که واگذاری مناصب مدیریتی که می تواند موجب نارضایتی و نهایتاً بحران حاد اقتصادی و فرهنگی درهر سازمان شود، بدون ضابطه ونه بر اساس توانایی و شایستگی بلکه عمدتاً بر پایه روابط و احساسات و در چارچوب وابستگی های خانوادگی و گروهی صورت می گیرد. ب- جابه جایی و حتی ارتقای مقام مدیران ناتوان و بد سابقه به جای مؤاخذه و برکناری: بارها دیده شده است مدیر یا مدیرانی که به دلایلی از جمله کسب نتایج بد و حتی لطمه زدن به سازمان که قاعدتا می بایست حداقل اگر محاکمه و مؤاخذه نمیشوند، برکنار شوند، به منصب دیگری گمارده شده و گاه این دور تسلسل ادامه می یابد. ج- پاسخگو نبودن مدیران: یکی از معضلات بی اعتنایی مدیران به مردم و در نتیجه در اولویت قراردادن منافع شخصی و گروهی بر مصالح عمومی است. به ندرت دیده شده است مدیری به لحاظ نتایج منفی کار خود یا بخشی از زیر مجموعه مستعفی شده و از مردم عذر خواهی کند و جالب اینجاست هنگام بروز یک حادثه ناگوار، همه در تمام سطوح مدیریتی بسیج می شوند تا ضمن دفاع از خویش و کارکنان زیر مجموعه خود، قصور را متوجه عوامل خارجی کنند و در صورتی که حادثه ناگوار به فوت افراد منجر گردد، اشخاص فوت شده را مقصر معرفی می کنند. د- خود محوری و منیت: برخی مواقع هنگام تعویض یک مدیر ارشد، به عنوان اولین واکنش!، مدیریت جدید به طرق مختلف اقدامات مدیر سابق را زیر سئوال برده و با آن مخالفت می کند و در همین حال تلاش می شود مدیران رده های پایین تر قبلی(بدون بررسی عملکرد آنها) با اشخاص مورد نظر مدیر جدید عوض شوند. اقدامی که ضمن تضییع حقوق مردم بابت به هدر دادن هزینه های قبلی و تحمیل هزینه های جدید برای اجرای طرح های مختلف مدیریت قبلی، لااقل عده ای از مسؤلین شایسته از گردونه خدمت خارج و نارضایتی بروز می کند. هـ – گرایش به تملق و چاپلوسی: عامل مهم دیگری که در بروز مشکلات سازمانی دارای نقش عمده ای است، تقویت روحیه چاپلوس پذیری در مدیران است که متاسفانه این پدیده به دلیل ریشه های فرهنگی، در کوتاه مدت قابل رفع نیست. هر چند که دلیل اصلی اشاعه این گرایش، انتخاب و انتصاب مدیران غیرواجد شرایط و ضعیف است تا امکان حتی یک مخالفت کوچک در برابر تصمیمات مقام ارشد را نداشته باشند. نکته دیگری که در بحث مدیریت، حائز اهمیت است، شیوه یا سبک مدیریت است که ظاهرا کمتر به آن توجه شده است: برخلاف تصور همگانی که مدیران موفق را در همه حال موفق ارزیابی می کنند، برای اداره مطلوب هر سازمان ضروری است که مدیری با ویژگی فردی خاص و یا در صورت امکان از مدیران دانش آموخته که قادر به تغییر سبک رهبری بر اساس تجارب و دانش علمی خود هستند، انتخاب شود. برای روشن شدن موضوع، قید چند مورد لازم است: نکته اول- ماهیت فعالیت هر سازمانی مدیریت ویژه خود را می طلبد و نمی توان مدیر یک سازمان با ماهیت کاری معین را در مؤسسه ای دیگر که ماهیت کاری متفاوتی دارد به کار گمارد. نکتـه دوم- برخی به اشتباه ، یکـی از ویژگی های مطلوب مدیـریت یعنی ‘قاطعیت’ را با ‘خشونت’ اشتباه گرفته و تصور می کنند چنانچه مدیر در برابر کوچکترین اظهار نظر انتقادی محکم برخورد کرده و فرد منتقد را مقهور و منکوب کند، آن مدیر، مدیر مقتدری است! در حالی که این مدیر ناآگاهانه، با تیشه کم تجربگی یا غرور بر ریشه سازمان می زند. نکته سوم- اگر ، تعریف مورد پذیرش اکثر قریب به اتفاق صاحبنظران این رشته که مدیریت را ‘انجام دادن کارها به وسیله دیگران’ میدانند، محور بحث قرار داده و قبول کنیم که ‘هدایت’ یکی از وظایف مدیر است، از این رو باید بپذیریم هنگامی مدیر می تواند خودش را اثر بخش بداندکه انجام کارها به وسیله دیگران با میلو رغبت آنان انجام شود. زیرا لزوما هر مدیر موفقی، اثر بخشنیست.برای مثال چنانچه مدیری مصمم به تحقق هدفهای سازمان از طریق بهرهگیری از ‘قدرت مقام’ خود و ایجـاد رعـب و تـرس در کارکنان باشـد، ممـکن است به هدفهـای سازمان برسد و مدیری موفق تلقی شود. در حالی که اگر همین مدیر بتواند با بهرهگیری از ‘قدرت شخصی’ و با فراهم کردن محیطی مطلوب و ایجاد انگیزه، کارکنان را به صورت خودانگیخته به سمت